فناوری اطلاعات از پیش به ما وعده داده بود که چرا، چنین چیزی ممکن است. از طریق توزیع عادلانه دانش و به طبع آن توزیع عادلانه قدرت و ثروت، میتوان چنین راهی را یافت. قرار بود که با جابجایی در منابع قدرت و ثروت، قشرهای فرودست جامعه هم این امکان را بیابند که نه تنها نیازهای خود را برآورده کنند، بلکه آنها نیز از این طریق در تولید، توزیع و مصرف منابع قدرت، ثروت و اعتبار اجتماعی مشارکت کنند.
نسل اول شرکتهای آیتی و رهبران آنها اما، به همان راهی رفتند که پیشینیانشان رفته بودند، اگرچه رهبران آنها گاه در حرکتهایی انفرادی اما مهم، بخشهای بزرگی از ثروت خود را به بنگاههای خیریهای بخشیدند که وظیفه خود را مبارزه با فقر، بیسوادی و ریشهکنی انواع بیماریها بهویژه در کشورهای فقیر دنیا میدانند.
رابین هودهای عصر دیجیتال یا منادیان صلح و سلامتی...
نسل اول آیتیکاران، مدیران و موسسان شرکتهای بزرگی چون مایکروسافت، گوگل، اپل، آمازون و بسیاری از شرکتهای دره سیلیکون و همچنین در شرق آسیا و بعضی نقاط اروپا، راه و رسم سرمایهداری را به تمام و کمال پیمودند؛ در بازارِ به شدت رقابتی آن با تمام قوا جنگیدند و رقیبان را یکی پس از دیگری از پیش پا برداشتند، شرکتهای نوپای بسیاری را به ورشکستگی کشاندند و یا خریدند و به خود ملحق کردند تا سرانجام توانستند، جایگاهی نسبتاً ثابت در این میدان خونبار تجارت برای خود تدارک ببینند. از این رهگذر، تعدادی از آنها به ثروتمندترین موجودات روی زمین تبدیل شدند. شرکتهایی مانند مایکروسافت، گوگل، اپل، فیسبوک و سامسونگ نمونههای برجسته این کارزار چهل سالهاند. شرکتهایی که بعضی از مدیران آنها خسته از نبردی گلادیاتوروار، یا بنا به باورهای خویش، سپرها را آویخته و روپوشهای پرستاری به تن کردهاند و در بیابانهای آفریقا به مبارزه با پشه ناقل بیماری مالاریا و یا ریشهکنی فقر و گرسنگی مشغولند. آنها در قالب موسسات خیریه با سرمایههایی گاه چندین میلیاردی، سعی در ایجاد نوعی توازن و تعادل دارند. توازن و تعادلی که جای آن را در دنیای نوین به شدت خالی میبینند.
اسطورههای بیبدیل قرن بیستویکمی
کارآفرینی؛ این است آن کلام جادویی و اسطورهای ابتدای قرن بیستویکم. برای عدهای و به ویژه جوانان اهل شور و تلاش، چنان نشان دادهاند که کارآفرینی اول و آخر تمام سجایا است. کارآفرینی اسطورهای خدشهناپذیر و بیبدیل است چنان که اگر تو خود کارآفرین نباشی و یا به نوعی در خدمت یک کارآفرین برجسته نباشی، اصلا نیستی. داستانهای زندگی و کار آنها همچون داستانهای زندگی «سلبریتی»ها دهان به دهان و کانال به کانال میچرخد بیآنکه اساساً بسیاری بدانند که آنها در اصل که هستند و چه میکنند. انواع کنفرانسها و همایشها برای قدردانی و بر صدر نشانی کارآفرینان برگزار میشود؛ در نمایشگاهها غرفه رایگان میگیرند و در بزرگداشتشان، انواع مراسم و نشست و برخاست ترتیب میدهند و ...
تا اینجای داستان من هیچ مشکلی با این کارها ندارم. بسیار نیکوست کسی که قرار است به ظاهر از هیچ، چیزهای بسیار بیافریند، قدر ببیند و بر صدر نشیند. به راستی هم که جوانان شاید مستعدترین کسانی هستند که میتوانند آن شور و آن هیجان درونشان را با تخیلاتی که در سر دارند و نیز با دانش و واقعیتهای اجتماعی درهم آمیزند و از آن چیزی بیافرینند که تا به امروز نبوده است. چیزی که شاید گرهای از کار فرو بسته عدهای باز کند. به گواه صفحات همین مجلهای که در دست دارید، در بیست سال گذشته، اگر از دستمان برمیآمده، از هیچ کوششی برای موفقیت و کارآفرینان کشورمان فروگذار نکرده و با هر امکانی که داشتیم، از شرکتهای استارتآپی حمایت کرده و خواهیم کرد.
مشکل از جای دیگری آغاز میشود. جایی که این کارآفرینان گرامی تازه قدم در راه موفقیت میگذارند. اجازه بدهید با یک مثال پیش بروم. وقتی داشتم مقاله «در اقتصاد گیگ چه میگذرد؟» را در همین شماره مجله (197) میخواندم متوجه شدم که بعضی از همین استارتاپهایی که اسطوره شدهاند و شاید نمونه آرمانی استارتآپهای ایرانی هستند، اگرچه در کسب وکار بسیار موفق بودهاند، اما از ابتداییترین اصول انسانی و اجتماعی درسی نیاموختهاند. متوجه شدم که متاسفانه جامعه امروزی در پرورش نخبگان حوزه کارآفرینی، کارش را به درستی انجام نمیدهد. از شما تقاضا میکنم پیش از خواندن ادامه این یادداشت، مقاله فوق را بخوانید. واقعیت این است که شرکتی مانند اوبر که در سالهای اخیر گلسرسبد تمام استارتآپها دنیا بوده است، هنوز ابتداییترین موازین انسانی را در ارتباط با کسانی که برایش ثروت تولید میکنند نمیداند و یا خودش را به ندانستن میزند. به بهانههای مختلف از دستمزد رانندگانش میزند و با سواستفاده از واژه خوداشتغالی، حق و حقوق رانندگانش را نادیده میگیرد. این وضعیت تا به انجا پیش رفته که طی ماههای گذشته تعدادی از رانندگان اوبر در لندن به خاطر شرایط بد کار و دستمزدهای اندک دست به اعتراض زدهاند. در این مقاله همچنین ذکر شده است که شرکتهایی مانند هرمس یا DPD در زمان بیماری راننده نه تنها هیچ پرداختی بابت درمان ندارند بلکه راننده را به دلیل حاضر نشدن بر سر کار جریمه هم میکنند و یا حتی رانندگان در زمان بیماری سخت عزیزانشان، چون می خواستند در کنار آنها باشند جریمه شدهاند. واقعیت این است که این شرکتها به دلیل امکاناتی که به لطف پیشرفتهای تکنولوژیک و بهویژه پیشرفتهای ارتباطی حاصل شده است، میتوانند به خیل عظیم نیروی کار ارزان دسترسی داشته باشند بی آن که مجبور باشند کمترین هزینهای بابت استفاده از این امکانات پرداخت کنند.
واقعیت این است که استفاده غیرمجاز از نیروی کار چیز تازهای نیست. اما اعتراض من در این یادداشت به فرهنگی است که کارآفرینانی مانند اوبر را در دل خود پرورش میدهد. این بسیار خوب است که کسی در جامعه خویش این امکان را مییابد که با هزینه کم و با استفاده از تکنولوژی نوین، کسبوکاری را بنا نهد که صدها بلکه هزاران نفر در آن مشغول به کار شوند. اما، نکته این است که این جامعه، باید به کارآفرینانش بیاموزد که نیروی انسانی هر شرکتی، ارزندهترین دارایی آن است. قرار نیست چون اوبر میتواند با یک تماس تلفنی رانندهای را به خدمت بگیرد، حق و حقوق انسانی او را که ناشی از کار او و ناشی از انسان بودن اوست، نادیده بگیرد. دستکم نسل اول شرکتها مانند گوگل و مایکروسافت، با هر انگیزهای، در فراهم کردن محیطهای کاری مناسب برای کارکنانشان زبانزد هستند. اما گویا نسل جدید کارآفرینان، به تنها چیزی که میاندیشند برنده شدن در بازار بیرحم رقابت است.
نکته مهمی که میخواهم روی آن تاکید کنم این است که این موضوع، یعنی نادیده گرفتن حقوق انسانی کارکنان به دلیل وجود امکانات ارتباطی، تنها یک مساله اخلاقی نیست. این مشکل نشاندهنده یک عدم تعادل در جوامعی است که این کارآفرینان را در خود پرورش میدهند و این عدم تعادل در نهایت گریبان همین شرکتها را نیز خواهد گرفت. چگونه ممکن است که در یک سوی یک بنگاه کاری، ثروتی بیکران در زمانی نسبتاً کم جمع و نصیب سرمایگذاران ریسکپذیر شود، و در سوی دیگر این بنگاه، افرادی که در تولید این ثروت نقشی مهم داشتهاند، از حقوق اولیه خود محروم بمانند.
امیدوارم که در همایشها، کنفرانسهای آینده، کلاسهای استارتآپی که دانشگاهها برپا میکنند و یا انواع مراسم دیگری که برای آنها تشکیل میشود، یکی از نخستین چیزهایی که به کارآفرینان آینده یاد داده میشود، اصل تعادل باشد. این که هر موجودی، منجمله یک شرکت استارتآپی، هنگامی برازنده و زیباست، که اصل تعادل در آن رعایت شده باشد. کارآفرینانی که بدانند که حتی موفقیت شخصی، زمانی ارزش دارد که ما در جنبههای مختلف زندگی خود رشد کنیم و نه فقط در کار خود؛ نه فقط در درس خود. ما به انسانی نیاز نداریم که مغزش ده کیلو باشد. حتی اگر تمام این مغز ده کیلویی همیشه در بهترین حالت در حال کار باشد، چنین انسانی یک بیمار کامل جسمانی و روانی است. ما به انسانهایی متعادل نیاز داریم که بدانند موفقیت آنها، هنگامی حاصل میشود که راه را برای موفقیت دیگران باز و زمینه را برای رشد آنها هموار کنند.
ماهنامه شبکه را از کجا تهیه کنیم؟
ماهنامه شبکه را میتوانید از کتابخانههای عمومی سراسر کشور و نیز از دکههای روزنامهفروشی تهیه نمائید.
ثبت اشتراک نسخه کاغذی ماهنامه شبکه
ثبت اشتراک نسخه آنلاین
کتاب الکترونیک +Network راهنمای شبکهها
- برای دانلود تنها کتاب کامل ترجمه فارسی +Network اینجا کلیک کنید.
کتاب الکترونیک دوره مقدماتی آموزش پایتون
- اگر قصد یادگیری برنامهنویسی را دارید ولی هیچ پیشزمینهای ندارید اینجا کلیک کنید.
نظر شما چیست؟