ارواح پول‌ساز
شهر در تسخیر ارواح
به نظر می‌رسد ارواحی که طی هزاره‌های گذشته دایم، در اطرف قبرستان‌ها پرسه می‌زدند و کودکان را می‌ترساندند، حالا به کمک فناوری‌های دیجیتال، «جانی» تازه یافته‌اند و سخت در تکاپو هستند. حالا بیاییم کمی صحنه را گسترش دهیم.

1606683296_1_0.gif

ارواح سرگردان یا...

شش ماه پیش فارغ‌التحصیل شده بود. برای کار به همه سایت‌ها و مراکز کاریابی رجوع کرده بود، اما به طور معمول جایی برای کسی که تازه از دانشگاه بیرون آمده باشد، وجود ندارد. مادرش دو سال پیش مرده بود. به عنوان یک دختر، رابط خوبی با مادرش داشت. هفته پیش به طور اتفاقی در یکی از وبگردی‌هایش، به شبکه اجتماعی مورد علاقه مادرش رسیده بود. شبکه او را بلافاصله شناخت و پیغامی داد که می خواهی با مادرت صحبت کنی. اول فکر کرد که با بساط احضار روح و ارتباط با مردگان روبروست؛ اما شبکه اجتماعی، طی یک ویدیو کوتاه به او نشان داد که می تواند با استفاده از هوش مصنوعی، متن‌ها و عکس‌ها و ویدیوهایی که از مادرش به جا مانده و همچنین ارتباطاتی که داشت و نحوه فکر کردن و عاداتش، آواتاری بسازد که نماینده مادرش باشد؛ به گونه‌ای که بتواند هر وقت خواست با او در ارتباط باشد. اول از این فکر خوشش نیامد. اگرچه رابط خوبی با مادرش داشت، اما تصور این که هر روز و هر ساعت با یک مرده – ولو مادرش- در ارتباط باشد، برایش جذاب نبود. اما در اثر تبلیغ هوشمندانه شبکه اجتماعی، در نهایت تصمیم گرفت که ارتباط محدودی با او برقرار کند. از آنجا که مادرش در انجام کارهایی که بر عهده‌اش گذاشته می‌شد بسیار پی‌گیر بود، از او خواست با توجه به شناختی که از او دارد، در پیدا کردن یک شغل مناسب کمکش کند. به نسخه دیجیتال مادرش گفت که روزی یکبار، اول هر صبح نتیجه جستجوهای روز قبل را در قالب یک پیام به او اطلاع دهد. این گونه بود که در طول یک هفته هر روز صبح پیامی از مادر دیجیتالی‌اش دریافت می‌کرد که یکی دو شغل به او پیشنهاد می‌کرد. از آن‌جایی که مادرش از تمام علایق و سلایق، توانایی‌ها و محدودیت‌های دخترش آگاه بود، از بین صدها شغل پیشنهاد شده در سراسر کشور، تنها یکی دو شغل که بیشترین تطابق را با خواسته‌هایش داشت انتخاب می‌کرد. هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که برای یک شغل فرم پر کرد و در کمال تعجب،
پذیرفته شد.

ارواحِ دیگر چه می‌کنند...

به نظر می‌رسد ارواحی که طی هزاره‌های گذشته دایم، در اطرف قبرستان‌ها پرسه می‌زدند و کودکان را می‌ترساندند، حالا به کمک فناوری‌های دیجیتال، «جانی» تازه یافته‌اند و سخت در تکاپو هستند. حالا بیاییم کمی صحنه را گسترش دهیم.
 استاد برجسته یکی از دانشگاه‌های کشور در رشته بازاریابی، که چندین کتاب در این زمینه تالیف کرده و در میان اهالی این حوزه بسیار شناخته شده و سمینارهایش همیشه پر از مستمع بود، سه ماه پیش به دیار باقی شتافت. خانواده او با یک شرکت فعال در زمینه هوش مصنوعی قراردادی بستند که او بتواند به حیات دیجیتالش پس از مرگ ادامه دهد. اکنون این استاد درگذشته با استفاده از آخرین تکنیک‌های ‌بازاریابی هر روز و شب سمینارهای گوناگونی برگزار می‌کند و درآمدش حتی از زمان حیاتش بیشتر شده است و مانند یک شهروند مسئول مالیاتش را هم بلافاصله پرداخت می‌کند.
بازیگر مشهوری را می‌شناسم که در سن ۸۲ سالگی فوت کرده است. اما یک شرکت فیلم‌سازی این روزها دارد فیلمی را تبلیغ می‌کند که او بازیگر اصلیش است. شاید گمان کنید که این شرکت فیلم را در زمان حیات بازیگر بزرگ ساخته است. اما این‌طور نیست؛ این بازیگر در سن حدود ۴۵ سالگی در فیلم ظاهر می‌شود! خانواده او نیز با شرکت فیلم‌سازی قرارداد بسته‌اند و شرکت‌ هم با استفاده از انبوه فیلم‌هایی که از او مانده، توانسته است حتی تکیه کلام‌ها و عادت‌های رفتاری او را نیز بازسازی کند.
در گوشه‌هایی از این شهر وکیل درگذشته‌ای به موکل زمان حیاتش مشاوره می‌دهد که فردا در دادگاه چیزی نگوید که به زیانش تمام شود و همزمان در یک کارگاه آموزشی به ۲۵ وکیل جوان کارآموز، فوت‌وفن‌های وکالت را می‌آموزد؛  پزشک جراحی همزمان پرونده‌های 68 بیمار را بررسی می‌کند و به هر کدام توصیه‌های لازم را می‌کند؛ روانشناسی پس از مرگ، کماکان جلسات گروهی مجازی بیمارانش را هدایت می‌کند و ...
شهر در تسخیر ارواح است.

زندگان نیز بیکار نیستند...

اما این فقط مردگان نیستند که که در دنیای مجازی جولان می‌دهند؛ همه آدم‌ها که پدر و مادرهای مشهور و پولساز فوت‌شده ندارند. اما جای نگرانی نیست؛ پسر جوانی را می‌شناسم که در ۱۹ سالگی در یک نزاع خیابانی شرکت داشت و به همین دلیل به زندان افتاد. او پس از خواندن سرمقاله این شماره من، تصمیم خواهد گرفت که از امکانات ارتباطی جدید استفاده کند و از خود آدم بهتری بسازد. بنابر این با اندک پولی که خانواده‌ برایش می‌فرستد و با فروش صنایع دستی‌ای که در زندان می‌سازد، در کلاس استاد برجسته بازاریابی که در بالا اشاره کردم شرکت می‌کند (مردگان شهریه کم‌تری می‌گیرند)، سپس در یک دوره آنلاین آنی، زبان انگلیسی را فرا می‌گیرد و با کمک ارتباطات استاد، تجارت بین‌المللی را آغاز می‌کند. اما کار در سطح بین‌المللی به هیچ‌وجه راحت نیست؛ به ویژه در رقابت با استادان و کارآفرینان مرده و زنده‌ مشهوری که نسخه دیجیتال آن‌ها ستارگان محافل مجازی هستند. به ویژه آواتار‌های جف بزوس و ایلان ماسک که حتی محافل کوچک چندنفره در دهات آفریقا را هم به حال خود رها نمی‌کنند. اما چاره‌ای نیست؛ نمی‌توان بیکار نشست...
و این داستان ادامه دارد. نسخه‌های مجازی عشاق دلشکسته‌ فوت‌شده که پنهانی صفحات مجازی معشوق‌هایشان را زیر نظر می‌گیرند، پدران مرده که با نام‌های ناشناس کامنت‌هایی زیر پست‌های فرزندانشان می‌گذارند تا آن‌ها راهنمایی کنند و دوستان درگذشته‌ای که یکدیگر را در فضای مجازی می‌یابند همگی جلوه‌های دیگری از همین داستان است.
اما این تنها کارآفرینان و افراد شناخته‌شده نیستند که از این امکانات استفاده می‌کنند. رهزان دنیای دیجیتال حتی پیش از اساتید ما به فکر استفاده از این امکانات افتاده‌اند. چگونه؟ در شماره‌های آینده خواهم گفت (البته اگر این بحران اقتصادی آینده‌ای برای نشریاتی مانند شبکه باقی بگذارد.) اما پیش از آن توجه شما را به دو مطلب جلب می‌کنم. نخست مقاله همکارم آقای مهدی‌ صنعت‌جو در بخش شاهراه اطلاعات همین شماره با عنوان «جاودانگی دیجیتالی» و دیگری، یادداشت من در شماره 72 ماهنامه شبکه در دی ماه 1385 که به نوعی پیش‌بینی چنین وضعیتی در دوازده سال پیش است که آن‌را در ادامه بازنشر می‌کنم.

پوررستمی نسخه 51/03

این یادداشت در دی ماه ۱۳۸۵ در شماره 72 ماهنامه شبکه منتشر شده است و شرایط زندگی دیجیتالی در ده سال بعدتر، یعنی دی‌ماه ۱۳۹۵ را  پیش‌بینی می‌کند.

این اتفاق ممکن است برای هرکسی بیفتد؛ این که در یک زمان مجبور باشد در دو یا چند جا حضور داشته باشد. اتفاقی که برای من، در صبح یکی از روزهای سرد دی‌ماه، به عبارت دقیق‌تر، در ساعت 9 صبح روز 21/10/1395 می‌افتد. از قبل، در این ساعت به یک همایش دعوت شده‌ام که از قرار باید سخنرانی کوتاهی نیز داشته باشم. از طرفی، درست در همین روز، باید ساختمان «هوشمندی» را که به‌عنوان دفتر جدید مجله در نظر گرفته‌ایم، تحویل بگیریم و در ساعت 9 صبح، با مدیر شرکت فروشنده قرار دارم تا پس از تحویل گرفتن رسمی ساختمان، کار اسباب‌کشی را شروع کنیم. اما مشکل اساسی هنگامی پیش می‌آید که درست نیم‌ساعت قبل از نه صبح، خبری به من می‌رسد که متعاقب آن باید بلافاصله به شهری دور پرواز کنم.
ده سال قبل‌تر، که من چهل و یک سال و سه ماه سن داشتم و در نسخه 03/41 بودم (21/10/1385)، در چنین وضعیتی مجبور بودم تلفنی از دبیر همایش عذرخواهی کنم و از طرفی یکی از همکارانم را برای تحویل گرفتن دفتر مجله بفرستم. اما، امروز 21/10/1395 است. همایش در دو سطح حضوری (واقعی) و مجازی برپا می‌شود. نسخه نرم‌افزاریم را بلافاصله آماده می‌کنم تا در مراسم مجازی همایش شرکت کند. این نسخه تمامی ویژگی‌های ظاهری و حتی عادت‌های رفتاری و اخلاقی مرا در پایگاه داده خود دارد. با صدای من سخن می‌گوید و دقیقا می‌داند که با شخصیت‌های دیگر، چه واقعی و چه مجازی، چگونه مانند خود من برخورد کند.
نسخه سخت‌افزاری من نیز، در شمایل یک روبات، هنگام تحویل گرفتن ساختمان جدید دفتر شرکت می‌کند. این نسخه با استفاده از نرم‌افزار Contour 10.03، در ظاهر و در ویژگی‌ها، کاملا مانند من طراحی شده است و تنها تفاوت ظاهری آن با من، برچسب صورتی رنگی است که روی قسمت چپ کت او در ناحیه سینه نصب شده است و نشان می‌دهد که او یک روبات است.
آخرین اطلاعاتمان را با هم «سینک» می‌کنیم و هرکدام به سمت مقصدمان می‌رویم. در هواپیما، هیچ وسیله دیجیتالی همراه من نیست. مدتی است که مانیتورهای حساس به فکر که روی قسمت پشتی صندلی جلویی نصب می‌شدند را جمع کرده‌اند. چند دقیقه‌ای استراحت می‌کنم. سپس سرم را به پشتی مخصوصی که پشت سرم قرار دارد تکیه می‌دهم و بعد، ارتباط برقرار می‌شود. با استفاده از امواج مغزی، «ارتباط محدود» را انتخاب می‌کنم. در کسری از ثانیه، دو نسخه سخت و نرم‌افزاریم را پیدا می‌کنم و اطلاعاتمان را دوباره «سینک» می‌کنیم. نسخه نرم‌افزاری در همایش در حال سخنرانی است. به نظر می‌رسد که سخنرانی او با عنوان «نسخه‌های من در سال 1405» توجه حضار واقعی و مجازی را جلب کرده است و کارش به خوبی پیش می‌رود. نسخه روباتیک من اما ظاهرا به مشکلاتی برخورده است. روبات‌های باربری که برای حمل اثاثیه آمده بودند، نسبت به سختی شرایط اعتراضاتی دارند و کار به خوبی پیش نمی‌رود. به نظر می‌رسد که نسخه روباتیک از این امر «عصبانی» است. اخطاریه شدیداللحنی را برای سرروبات می‌فرستد. اما همچنان عصبی است. اگرچه شرکت سازنده‌اش توصیه کرده بود که هنگام عصبانیت، حداقل یک فایل دومگابایتی ویرچوال‌پام مصرف کند، اما او اصرار دارد که بدون مصرف دارو از پس مشکل بر می‌آید.
سرم را از پشتی جدا می‌کنم، ارتباط قطع می‌شود. یک ساعت تا مقصد وقت دارم. بدم نمی‌آید کمی بخوابم. بنابراین سرم را بار دیگر به پشتی تکیه می‌دهم، اما این بار ارتباطی برقرار نمی‌شود؛ چرا که پشتی، از طریق آنسفاگرام مغزم خواسته‌ام را «فهمیده» است. در این حالت، حتی «نرم‌ارتباط» که مخصوص تبادل اطلاعات در هنگام خواب است نیز برقرار نمی‌شود. تنها چند دقیقه مانده به مقصد، با صدای موسیقی ملایمی بیدار می‌شوم. سرم هنوز روی پشتی است. این بار ارتباط از نوع «گسترده» را انتخاب می‌کنم: نسخه نرم‌افزاری کارش را با موفقیت به پایان رسانده و شادمان است. شادمانی او به من هم منتقل می‌شود. نسخه روباتیک هم سرانجام با روبات‌های باربر کنار آمده و کار رو به پایان است. اما درست در همان لحظه خبری را می‌شنود که طوفانی در دنیای روبات‌ها برپا کرده‌است. وزارت «امور روبات ها، قوانین و اخلاق» طی مصوبه‌ای، رفت‌وآمد شبانه روبات‌ها را محدود کرده است. از ظاهرش پیدا بود که یک فایل ده مگابایتی ویرجوال‌پام هم آرامش نخواهد کرد.

پس من کجا بودم...

اما نسخه‌های من محدود به همین دو موجود نبودند. انتخاب «گسترده» باعث شد که در کمترین زمان ممکن با نسخه‌های دیگر نیز سینک شوم:
نانو نسخه من در یک تور علمی-تفریحی، به همراه تعداد بی‌شمار دیگری از دوستان هم‌جنس خود به اعماق رگ‌های یک بیمار قلبی‌-عروقی رفته‌اند تا از نزدیک شاهد تلاش همتایانشان برای برطرف کردن گرفتگی یکی از رگ‌های بیمار باشند.
تنی نسخه من، در یک مسابقه تنیس منطقه‌ای، در نسخه TopSpin10.01 ، از رقیب خود شکست خورده و روی نیمکت کنار زمین نشسته است و غمگین، به هلهله شادی تماشاگران مجازی نگاه می‌کند.
نسخه «آواتار» من در «زندگی دهم» خبرهای خوشی دارد. یکی از شرکت‌های بزرگ زندگی واقعی، حاضر شده است قطعه زمینی را که هفته پیش در سرزمین مجازی «زندگی دهم» خریده بودیم، به قیمت بسیار خوبی از ما بخرد. او (بدون مشورت با من) از هم‌اکنون، ضمن خرید قطعه‌ای دیگر، سفارش یک تابلوی تبلیغاتی بزرگ روی یکی از دیوارهای شهر مجازی را داده بود. اپن نسخه من مشغول همکاری با ویراست 2017.34.0.80.822 مجوز GPL است.
اپل نسخه من، امروز در یک جلسه دادگاه مجازی، از حقوق اقلیت اپلی خود در برابر نسخه ویندوزی دفاع کرد.
آرت نسخه من...
وینی نسخه من...
...
ظاهرا اوضاع مرتب است و جای نگرانی خاصی نیست. فقط، این فرودگاه، چرا از دور کمی مجازی به نظر می‌رسد؟

ماهنامه شبکه را از کجا تهیه کنیم؟
ماهنامه شبکه را می‌توانید از کتابخانه‌های عمومی سراسر کشور و نیز از دکه‌های روزنامه‌فروشی تهیه نمائید.

ثبت اشتراک نسخه کاغذی ماهنامه شبکه     
ثبت اشتراک نسخه آنلاین

 

کتاب الکترونیک +Network راهنمای شبکه‌ها

  • برای دانلود تنها کتاب کامل ترجمه فارسی +Network  اینجا  کلیک کنید.

کتاب الکترونیک دوره مقدماتی آموزش پایتون

  • اگر قصد یادگیری برنامه‌نویسی را دارید ولی هیچ پیش‌زمینه‌ای ندارید اینجا کلیک کنید.

ایسوس

نظر شما چیست؟